نمیترسم...
نترسون باغ و از گل
نترسون سنگ و از برف
نترسون ماه و از ابر
نترسون کوه از حرف
نترسون بید و از باد
نترسون خاک و از برگ
نترسون عشق و از رنج
نترسون مارو از حرف
🔽🔽
نترسون باغ و از گل
نترسون سنگ و از برف
نترسون ماه و از ابر
نترسون کوه از حرف
نترسون بید و از باد
نترسون خاک و از برگ
نترسون عشق و از رنج
نترسون مارو از حرف
🔽🔽
دیشب خودت گفتی برو اصرار کردی
براینڪہ رفتي باڪسي اقرار ڪردی
من رفتم و باریدم و مُردم ازاین درد
دیوانہ حالا مي نویسي باز برگرد؟!!!ا

هیچ کس درک نمی کند که من...
زندگیم را گم کرده ام لابه لای آن خنده هايه معصومانه ات
که عجیب دلم را میلرزاند !!!
من قلبم را در اتيش بازي چشمانت باختم..
خدا ازم بگذرد..
من تورو ميپرستيدم..دسته خودم نيس
وقتي كه به عكست نگاه ميكنم انگار يك معجزه ديدم...
تا حرف عشق میشه من میــــرم
من سخت از این حرفا دورم
منم یه روز عاشقی کردم ، از وقتی عاشق شدم اینجورم
دارو ندارم پای عشقم رفت
چیزی نموند جز ، درد نامحدود
این جای خالی که تو سینم هست
قبلاً یه روزی جای قلبـــــــــــم بود
این روزگار بد کرده با قلبم، کم بوده از این زندگی سهمم
دلیل می بافم برای عــــشق، برای چیزی که نمی فهمم
از آدمای شهر بیزارم ، چون با یکی شون خاطره دارم
به من نگو با عشق بی رحمی
من زخم دارم ، تو نمی فهمی
غریبه ام با این خیابونا
من از تمام شهر بیزارم
از هرچی رابطست می ترسم
از هرچی عشقه من طلب کارم
همین که قلب تو مردد شد، در دل من خاطره ای رد شد
از وقتی عاشقش شدم ترسیدم،از وقتی عاشقش شدم بد شد
من مغرورم ..
.خیلی بیشتر از اون که بذارم بفهمی امروز عصر چی کشیدم وقتی هواتو کردم ...
تاحوالی چشمات اومدم و برگشتم!
من مغرورم ...
اونقدر که میتونم فراموشکارترین آدم دنیا باشم و یادم بره دلتنگی داره هرلحظه به جنونم می کشه...
من مغرورم... با عکس توشب و روز میگذرونم ...
من مغرورم ...
اونقدر که تب کنم و حس کنم دنیا به آخرش رسیده اما تو فکرکنی که خوبم!
میشه لطفا روی این شهر بی تو یه خط بکشی؟! روی این ادمه بی حوا؟!
لعنت به من ... به من...
راستی تو که پیدا شدی رو همه اسطوره ها خط کشیدم ... رو همه افسانه ها
... جز تو برای من هیچ حقیقت و نماد و اسطوره ای معنا نداره ...
تو حق نداشتی اینهمه معادله رو بریزی بهم ...
ریختی بهم؟ باشه قبول ...
حالا حق نداری معادله تازه دنیای منو سامان نداده مثل آدمای افسانه ای غیب شی ...
خدایا بهم ریخته دنیایی که در من 27 سال نظمش دادی ... بهم ریخته ...
فقط تو موندی سر جای خودت ... حتی من هم...!!!
عشق هم ... حتی حق و حقوق آدم بودنمون هم...!
چه خبره خدا ... طوفان راه انداختی تو دنیای یه مرد ... من فقط 27 سالمه خدا ... فقط 27 سال!
زیاد حس خوبی ندارم!
یه چیزی مثل افسردگی ..
یه چیزی مثه ناامیدی ...مثه تنهایی !
دوس داشتم یه شونه باشه تا بتونم سرمو بذارم روشو گریه کنم اما حیف !!!!!
دورمویه پیله کشیدم که به خیالم پروانه شم ...
من تنهام شبیه آدم برفی ای که وسط یه مزرعه ی بزرگ میسازیشو تنهاش میذاری...
هیچ نقطه ی روشنی توی زندگیم نیست و هیچ آدمی که زیرو روش یکی باشه ...
دیگه انتظار معجزه ندارم دوست دارم چشمامو ببندمو بخوابم و فردایی نباشه که از
خواب بیدار شم !
من: تو تنهايم زماني كه نشستم دارم به عشق سوزيت فك ميكنم...
زماني كه عقربه هاي ساعتت داره فرياد ميزنه كه ديگه بسه...
من:زماني كه عقربه هاي ساعتم اشك ميريزه كه اي واي داره تموم ميشه وقتت...
وقتي داري به بيهوده بودن رابطتت با من حسرته وقتايي كه صرف من كردي ميخوري...
من:وقتي دارم به لذت بودن تو رابطتت به عمري كه فداي تو كردم عشق ميورزم...
اون لحظه اي كه داري نقشه ميكشي كه چطور منو از سرت باز كني...
من:اون لحظه اي كه دارم نقشه ميكشم كه چجور دلبري كنم برا نگه داشتنت...
اون لحظه كه داري ميبوسي منو ار روي هوس...
من:اون لحظه كه دارم ميبوسم تورو از روي نفس...
جشم در جشم ميشيم...
چه ولوله اي ميشود تو دلهايمان
تو...تازه احساس ميكني كه عاشقم هستي ..ميخندي
من...تازه احساس ميكنم كه ديگه نميخوامد..ميخندم
كجا باید رفت؟.....
ز كه باید پرسید؟!!!
واژه عشق و پرستیدن چیست؟
جان اگر هست چرا در من نیست؟
من كه خود می دانم ..
راه من راه فناست
قصه عشق فقط یك رویاست....
ای راه سكوت...
ای ظلمت شب....
من همان گمشده ی این خاکم
به خدا عاشق قلبی پاكم
دلم تنگ شده…
دلتنگم..
دلتنگ بازی در حیاط خانه پدر بزرگ
دلتنگ بوی اتش بازی دزدکی
خط و نشانهای مادر…
چشم غره پدر
دلتنگ بوی پلی کپی برگه امتحانی و پاک کن عطری
دندان شیری هما…
ابگوشت لذیذ امین و اکرم
پیراشکی دکه مدرسه..سرودهای سر صف
همیشه زخم شدنهای سر زانو..
هیجان گرفتن کارنامه…
امضا ولی پایین نمره امتحان
دلم بد جور تنگ است
برای اولین نگاه
اولین قرار
اولین بوسه
حکم بادبادکی را دارم که روی بلندترین ساختمان شهر گیر است
اسمان صحنه جولانگاهش است ولی توان اوج ندارد
دلم میخواهد باد از بین تک تک یاخته هایم بگذرد
در موهایم چنگ بزند
طوری بر صورتم بوزد که مجال نفس کشیدن را بگیرد
اخر…
دلم تنگ است....
برای تويی كه تنهايی هايم پر از ياد توست...
برای تويی كه قلبم منزلگه عـــشـــق توست ...
برای تويی كه احسا سم از آن وجود نازنين توست ...
برای تويی كه تمام هستی ام در عشق تو غرق شد...
برای تويی كه چشمانم هميشه به راه تو دوخته است...
برای تويی كه مرا مجذوب قلب ناز و احساس پاك خود كردی...
برای تويی كه وجودم را محو وجود نازنين خود كردی...
برای تويی كه هر لحظه دوری ات برایم مثل یک قرن است...
برای تويی كه سـكوتـت سخت ترين شكنجه من است ...
برای تويی كه قلبت پـا ك است ...
برای تويی كه در عشق ، قـلبت چه بی باك است...
برای تويی كه عـشقت معنای بودنم است...
برای تويی كه عـشقت معنای بودنم است...
برای تويی كه غمهایت معنای سوختنم است...
برای تویی که آرزوهایت آرزویم است...
عاشق که باشی...
دیگر خودت نیستی...
چشمهایت...
دستهایت...
بوسه هایت...
همه و همه غرق در معشوق میشوند...
عاشق که باشی...
هیچ فرمولی تو را حل نمیکند...
با هیچ منطقی درک نمیشوی...
عاشق که باشی...
کار تمام است...
بين دم و بازدم نفسهات زندگي ميكنم..
و توي نبض زندگيت عشق ميورزم..
بي انصافي نكن تو تغيير كردي...
ديگه منو حس نميكني..؟
داري بهونه مياري كه نيستي؟
ولي من همه جا هستم..
تو تمومه مكث هاي عرقبه ثانيه شمار ...
تو خيسي پنچره رو به خيابون كه مه گرفته
و نقش قلب را روي تنم حك ميكني
من همه جا هستم...
بين تمامه بيت هاي شعر حافظ..
تو تمامه قصيده هاي بابا طاهر..
من همه جا هستم...
براي نبودنم كافيه چشماتو ببندي تا اين حضوره سبزم را نبيني
اگر ميتواني بسم الله...
خوب ببين كه يك عمر بايد با چشمه بسته سر كني..
ولي باز ..
من همه جا هستم..
اره اين رو خودم نوشتم ..بخون ..اره تو ..تو بخون جونم..مونسم..نفسم..تو بخون!!

اهاي عشقم ..اره تو..اره با تو هستم..
چي شد؟ چرا هنوزم توي ترديدي...
چرا هنوز اين پا و اون پا ميكني؟
چرا تكليفتو مشخص نميكني؟ چرا ميترسي؟
من كه دستام بسته س..
بيا ..آره بيا..
دكمه هاي پيرهمنو باز كن...
اين سينه تورو ياده چيزي نيمندازه..
بيا اون همش خاطره شد..
يادته روي همين سينه اروم گرفتي!
يادته روي همين سينه اشك ريختي!
ولش كن الان بايد كارو يكسره كني
نترس من چشمامو ميبندم..يا دوس داري بهت نگاه كنم تا لذتش بيشتر باشه..
من اماده ام يادته هميشه ميگفتم من پايه هستم هر جور تو بخواي هستم..
الانم ميگم من پايه هستم..هرجور تو بخواي..
اصلا ميخواي من بيام جلو؟
ميخواي تمومش كنم؟
چرا ميلرزي؟ باور كن من همراهتم..
باشه من ميام
دستاتو سفت بگير ...
يهو نلرزه كه مجبور بشيم دوباره اينكارو بكنيم ها..
اصلا تو چشاتو ببند..
اره تو ..اينجوري بهتره..
حاضري؟
يه لحظه است زود تموم ميشه
ولي كاش لباساتو در مياوردي ..
ميخوام تويه اين اخرين آغوش دوباره گرميه تنتو حس كنم...
دستامو باز كن..بذار خودم پيرهنتو در بيارم..مثل قديم..
بيخيال..
حاضري!هدف بگير..
نوكش بذار وسط سينم ..مثل زماني كه لباتو روي سينه ام ميذاشتي و ميبوسيدي..
اره همينجوري.. افرين هنوز خوب يادته..
حاضري؟!!!....
من بيام؟
كاش چاقو رو تيز ميكردي تا موقع جون دادن تو بغلت جز درده نداشتنت ديگه دردي
حس نكنم..
شايدم اينجوري بهتره..
ترديد نكن من اومدم تو بغلت جونم...
آخ آه... چه زود تنم لمس شد.. چه زود سرد شدم ..
واي چقدر لذت داره پمپاژه خونم روي بدنت...
دوستت دارم ....گريه نكن
تموم شد ..
آخيش

(( آه خدا كمك كمك ))

اگر چه ازم بریدي
هنوز دیونم
بزار دیونه ی چشات بمونم
کسی نیست
به جز تو آخه
تو قلب تنهام
تویی فقط تو اشک مهربونم
نگاه کن مثل قدیما
تو چشم خیسم
تو موندی واسم
تو دنیا
بگو کجایی دلم گرفته
دوباره برگرد
ببین شکسته
به پای چشمات
غروره این مرد
بیا نگاه کن دلم شکسته
نذار بمیره یه مرده خسته
جدایی بسه
فقط براي تو عشقم......... آره تو...خودم نوشتم ها

بنام خدا نه...
بنام تو ...
ميخوام از اين به بعد اول هر كاري رو بانام تو شروع كنم..
ميخوام تورو بپرستم كه تو منو افريدي...
ميخوام تورو عبادت كنم كه اين جسمه بي قلبو زنده كردي وعشقتو توي سينه ي بدون قلبم
دميدي...
ميخوام از اين به بعد به اسم تو قسم بخورم.. چون قسم به تو يعني* صداقت راستي درستي*
از اين به بعد اول كتاب زندگيم اون بالا سمت راستش بنويسم: به نامه عشق...
تو هيچ معنيه ديگري نداري ...
تمامه لغات زندگيم از اين به بعد مترادف تو ميشن...
تمامه بودنم از اين به بعد براي تو جاري ميشن...
اي خدا نميخوام كفر بگم....ببخش منو..
ولي ديگه من تورو نميپرستم..
اي خدا كي از تو خواست منو به دنيا بياري..
كاش ميشد با يه بهونه منو جا بذاري..
ديگه من تورو نميپرستم..
اي خدا نميخوام كفر بگم.... ببخش منو
من این پریشانی را دوست دارم
بغض آسمان دلتنگی را دوست دارم
گذشت و دلم عاشق شد ، بیشتر گذشت و دلم دیوانه ات شد من این دیوانگی را دوست دارم
چه بگویم از دلم ، چه بگویم از این روزها ، هر چه بگویم ، این تکرار لحظه های با تو بودن را دوست دارم
بی قرارم ، ساختم با دوری ات ، نشستم به انتظار آمدنت ، من این انتظارها و بی قراریها را دوست دارم
چونکه تو را دارم ، چون به عشق تو بی قرارم، به عشق تو اینجا مثل یک پرنده ی گرفتارم
به عشق تو نشسته ام در برابر غروب ، این غروب را با تمام تلخی هایش دوست دارم
من این نامهربانی هایت را دوست دارم ، هر چه سرد باشی با دلم، من این سرمای وجودت را نیز دوست دارم
من این بی محبتی هایت را دوست دارم ، هر چه عذابم دهی ، من آزار و اذیتهایت را دوست دارم
هر چه با دلم بازی کنی ، من این بازی را دوست دارم
مرا در به در کوچه پس کوچه های دلت کردی ، من این در به دری را دوست دارم
مرا نترسان از رفتنت ، مرا نرجان از شکستنت ، بهانه هم بگیری برایم ، بهانه هایت را دوست دارم
من این اشکهایی که میریزد از چشمانم را دوست دارم ، آن نگاه های سردت را دوست دارم
بی خیالی هایت را دوست دارم ، اینکه نمیایی به دیدارم هم بماند،غرورت را نیز دوست دارم....
تو یک سو باشی و تمام غمهای دنیا هم همان سو، من تو را با تمام غمهایت دوست دارم....
هر چه بگویی دوست دارم ، هر چه باشی دوست دارم ، مرا دوست نداشته باشی ، من دوستت دارم
من این ابر بی باران را دوست دارم ، من این کویر خشک و بی جان را دوست دارم، این شاخه شکیده بی گل را دوست دارم ، من اینجا و آنجا همه جا را با تو دوست دارم....
من این شب زنده داری را دوست دارم
اگر با تو بودن خطا است و من گناهکار ،من گناه کردن را با تو دوست دارم...
من !
سخاوتمندانه "تو" را به قلبم هدیه میدهم..
و سخت لرزانم از هدایه ای چنان با شکوه!!
ای بهانه ی زیبای زنده بودنم :
سطرهای جا مانده از شور و احساس قلبم را به تو تقدیم میکنم ..
و برای تو مینویسم..
برای تویی که تنهایی هایم پر از یاد توست ..
برای تویی که قلبم منزلگه عـــشـــق توست…
برای تویی که تمام هستی ام در عشق تو غرق شد…
برای تویی که هر لحظه دوری ات برایم مثل یک قرن است..
برای تویی که احساسم از آن وجود نازنین توست…
برای تویی که چشمانم همیشه به راه تو دوخته است..
برای تویی که عشقت معنای بودنم است..
برای تویی که آرزوهایت آرزویم است ..
دوستت دارم تا ..
نه!
دیگر برای دوست داشتن هایم تایی وجود ندارد..
بی حد و مرز دوستت دارم..
به تپش می افتد. زندگیم عطر نفسهای تو است. با تو بودن تقدیری زیباست
در روزگار عاشقانه من و تو.
وقتی با تو هستم همواره خواهان توام. تو تک ستاره قلب منی.
عشقم تو زیباترین بهانه برای بودن هستی. تو تنها قرار زندگی ام شدی.
در کنج قلبم جای توست،عشق یعنی با توبودن. تو در قلبم نشستی و وجودم
از عشق تو سرچشمه گرفته است
به یاد تمام خاطرات با تو بودن
می خواهم بنویسم از تو واین همه عشق با تو بودن
از تو و از احساس بی نهایتت
که تمام صفحات دفتر قلبم را پر کرده است
وقتی که در کنارم باشی عاشقانه هایم را برایت یک به یک می خوانم
وتو با لبخند همیشگی خنجر مهربانیت را در قلبم فرو میکنی
ومن هم با نگاه عاشقانه ام تمام عشقم را به تو هدیه میدهم
عاشقانه ی من و تو بسیار زیباست
وقتی که من و تو اینگونه همدیگر را دوست داریم
اکنون که دستانم را لمس میکنی
گرمای دستت را احساس میکنم
چشمهایم از شوق داشتنت خیس است
و دلم عاشق تو
بوسه ای عا شقانه بر روی گونه ات
احساس شیرین من است
با سپیدی کاغذ دلم،جوهر عشق را برای سرودن واژه های قلب عاشقم می لغزانم.
من پر از هوای توام، هوای عاشقی. وقتی صدایت را میشنوم خورشید دلم طلوع می کند.
دلم می خواهد با قلب پر احساست هم آواز شود.
از پاکی چشمانت بگویم که مرا لبریز از خواستن کرد. دستانت حلقه ای از عشق را در
میان دستانم می سازد، و دلم نمی خواهد دستانم را از دستان پرمهرت جدا کنم.
ببین در قلبم عشق تو غوغا می کند. عشق زیبای تو،که قلبم صدایش میزند.
عزیزترینم! قلبم با نوای باران عشق تو می تپد. و من بی تابت میشوم. لحظات حضور
تو به من آرامش می ده
پس بمان که بی تو بودن را تعبیری نیست.
عاشقانه دوستت خواهم داشت
بی انکه بخواهم دوستم داشته باشی
و عاشقانه در غم تو خواهم مرد
بدون انکه بخواهم در مرگم اشکی بریزی...
اگر روزی داستانم را برای کسی نقل کردی
بگو بی کس بود اما کسیو بی کس نکرد
تنها بود ولی کسیو تنها نذاشت
دل شکسته بود ولی دل کسیو نشکست
کوه غم بود ولی کسیو غمگین نکرد
و شاید بد بود ولی برای کسی بد نخواست
به قیمت سپید شدن موهایم تمام شد ولی آموختم که
...ناله ام سکوت باشد، گریه ام لبخند، و تنها همدمم سیگار
مهربانی تا کــــــــــی؟؟؟؟؟
!!!!!!بگذار سخت باشم و سرد
...باران که بـــــارید چتر بگیرم و چکــــمه
....خورشید که تــــابید پنجره ببندم و تــــاریک
...اشک که آمـــــد...دستمالی بردارم و خشــــــک
...او که رفـــــت نیشخندی بزنم و ســـــــــوت